همین کلمهء ذکر به این معنای مترقی و سازنده که به مسلمان،شخصیت و اصالت انسانی می بخشد و با چنین تلقی ای،مذهب، درست بر خلاف نقش منفی ای که در اصالت انسان دارد و یا بدان متهم است،بزرگترین عامل اصالت بخشیدن به انسان می شود و موجب آنکه – برعکس امروز – انسان خود را به یاد آورد و به خصوص در اسلام،روح الهی و مقام جانشینی خدا را در طبیعت،در خود کشف کند و کدام فلسفهء اومانیسم و انسان پرستی بی خدا است که چنین امکاناتی برای انسان بتواند داشت.
زیرا اسلام می تواند انسان را منشأ وجود ماورائی و ماهیت خدائی دهد و ماتریالیسم،چاره ای ندارد جز اینکه او را نیز همزاد و هم ذات پدیده های مادی دیگر بخواند،زیرا ماتریالیسم،در بیرون از چهار دیوار این خانهء عنصری،هیچ ندارد تا در اختیار انسان بگذارد و اسلام است که می تواند با پیام ذکر،او را که همخانه و حتی همانند جانوران خاکی شده است،خداگونه ای تبعیدی در زمین وصف کند و بکوشد تا بنی آدم،به خود آید و نژاد و استعداد و ماهیت خدائی و سرچشمهء ماورائی و زادگاه برین خویش را فرا یاد آورد...[عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی] اما می بینیم که همین کلمهء انسان سازی که کلمهء خدا است و بزرگترین تجلیل خداوند از عظمت و جلالت انسان،و شعار رسالت است و صفت قرآن،صفت پیام آور انسان،امروز به صورتی درآمده است که به تکان دادن آرام و ریز ریز دو لب برای ادای اورادی اطلاق می شود که غالبا با چرخاندن مهره هائی از نخ کشیده به نام تسبیح!همراه است!که نه تنها چیزی را به "یاد" نمی آورد،که وسواس های بسیار ذاکر در تلفظ اصوات از مخرجهای عربی و در حفظ دقیق شمارهء تکرارش،اگر یادی هم در خاطر،از خدا و مفاهیم خدائی باشد،پاک می شود.خواهید گفت:تسبیحات حضرت زهرا(س)؟ ادامه دارد...